چرا امیدوار نماندم

مدارا، تکثرگرایی، آزادی خواهی- به معنای عام آن- و هر ارزش دنیای امروزین که اساس و پایه‌ی تشکیل جوامع مدرن و حکومت های دموکرات و سکولار است، از مسیرهایی در غرب عبور کرده که بدون عبور از آن مسیرها، دستیابی به آن‌چه امروز برای دنیای مدرن بدیهی است و در دسترس، غیر ممکن می‌نماید.
نگاهی به چند قرن گذشته‌ی غرب نشان می‌دهد آن‌ها نخست درگیر کلاسیسیسم بودند. کلاسیسیسم چه می‌گفت؟ عصاره‌‌ی آموزه‌های آن عصر این بود که: قواعدی آسمانی و کلی در قالب دین وجود دارند که قادرند در هر زمان و هر مکان، انسان را به رستگاری و حیات شایسته برسانند. این قواعد تغییرناپذیرند و از سوی شعور برتر- خدا- برای انسان تبیین و تنظیم شده‌اند.
عصر روشنگری با شورش علیه کلاسیسیسم از راه می‌رسد با این پیام که: قواعدی عقلی و کلی در قالب علم وجود دارند که قادرند در هر زمان و هر مکان، انسان را به رستگاری و حیات شایسته برسانند. این قواعد تغییر ناپذیرند و عقل سلیم و هر انسانی که بتواند به پختگی لازم از طریق آموزش علوم دست یابد، قادر خواهد بود آن‌ها را کشف کند و چون همه این امکان را ندارند، پیروی از اهل علم لازم است.
در حقیقت پیام عصر روشنگری این بود که همان‌طور که نیوتن توانست با گزاره‌های ریاضی قواعدی جهان شمول و لایتغیر فیزیکی را کشف و تبیین کند، این امکان در سیاست، اخلاق، اقتصاد و ... هم وجود دارد.
پس از آن رومانتیسیسم ظهور می‌کند. رومانتیسیسم به تعبیر آیزایا برلین با حمله به روشنگری آغاز شده و تبدیل به موثرترین مکتب فکری بر دنیای امروز غرب می‌شود. این بدان معنا نیست که رومانتیسیسم رستگاری بخش بوده یا مکتبی‌ست سراسر قابل دفاع. نیست، البته که نیست. کانت که خود مسیر ظهور رومانتیسیسم را هموار می‌کند و به اندازه‌ی همسایه‌ی کمتر شناخته‌شده‌اش - گئورگ هامان- در شکل گیری رومانتیسیسم نقش دارد، برخلاف همسایه‌اش از رومانتیسیسم گریزان است. راسل و تحلیلی‌ها و حتی بسیاری دیگر تر اهل اندیشه از رومانتیسیسم بیزارند اما بدون ظهور آن، آیا تمدن امروز غرب متصور بود؟ یقینا پاسخ به این سوال یک کلمه است؛ هرگز!
رومانتیسیسم می‌گفت کدام قواعد همه شمول؟ هِردِر فریاد می‌زد محال است آن‌چه مردم چین را رستگار می‌کند برای مردم انگلیس هم رهایی بخش باشد یا آن‌چه برای یونانیان باستان سعادت بخش بود برای یونانیان امروز نیست. رومانتیک‌ها بر همه شمولی قواعد و این که هر چیزی از طریق کشف علمی به دست خواهد آمد شوریدند. آن‌ها معتقد بودند قواعد ساختنی هستند و باید با اراده‌ی آزاد آن‌ها را ساخت. این قواعد تنها در آزادی کامل و بی تعلقی ساخته می‌شوند و در هر تاریخ و جغرافیا متفاوتند. آن‌ها همزمان به قداست دین و قطعیت قواعد علمی تاختند و بر آزادی تاکید کردند.
در این بین هم شیادان زیادی از دل رومانتیسیسم ظهور کردند و هم بزرگانی که محترم و ارزشمندند.
رومانتیسیسم در شکل افراطی خود فاشیسم را خلق کرد- بی آن که بخواهد- یا ناسیونالیسم را اما سبب شکل‌گیری اگزیستانسیالیسم هم شد.
در نهایت عبور از رومانتیسیسم و رسوب نقاط قوت همه‌ی مکاتب پیشین، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌جامعه‌ی غربی را به جایی رساند که امروز تکثرگرایی و مدارا را برگزیده و دموکراسی سکولار را شکل بدیهی حکومت می‌انگارد اما ما کجا هستیم؟
از سویی بستر اصلی جامعه‌‌ی ما هنوز درگیر همان کلاسیسیسم است. بخش کوچکی از جامعه سعی در رسیدن به روشنگری دارد و از این رو خداناباوری یا ندانم گرایی را پایگاهی امن برای خود می‌شمارد که به او فرصت می‌دهد با تاکید بر علم به جنگ خرافه‌ی ناشی از کلاسیسیسم در جامعه برود. اما از این‌جا تا جامعه‌‌ی مدرن راه دور و درازی‌ست.
کسانی که ساختار فکری متعلق به عصر روشنگری دارند هنوز برای ساختن دموکراسی سکولار آمادگی ندارند. نگرانی اما آن‌جا شدت می‌یابد که پایبندان به عصر روشنگری در جامعه‌‌ی ایرانی، صرف نظر ازین که ساکن کجای عالم باشند با افراد عصر روشنگری اروپا قابل قیاس نیستند چون ایرانیان امروز، به هرحال چیزهایی از رومانتیسیسم تا امروز را خوانده و شنیده و از آن تاثیر پذیرفته‌‌اند بدون آن که آن را زیست کرده باشند یا در عمل به ضعف و قوت های آن پی برده باشند. همین امر از جامعه‌‌ی امروز ما دو پاره‌ای ساخته که هر پاره، دیگری را نفی می‌کند و از هر پاره تا رسیدن به جامعه و حکومت مطلوب راهی دراز در پیش است.
پاره‌ای که هنوز اسیر کلاسیسیسم است و پاره‌ای که به تازگی وارد عصر روشنگری شده اما از مدرنیته نیز ناآگاه نیست. پاره‌ی دوم به کسی می‌ماند که خوابی دیده و در بیداری به دنبال تعبیر آن است. خواب دنیای مدرن را درحالی دیده که در بیداری تازه وارد عصر روشنگری شده و بدتر این‌که این فقط شامل آن بخش است که آموزش علمی دیده‌اند و به علم وفادارند وگرنه آنان که توهم آگاهی دارند و توهم نگاه علمی و شوربختانه عده‌شان بیش از آگاهانِ آموزش دیده است که وامصیبتا.
به این جهت گمان می‌کنم راهی برای رستگاری جامعه و عبور از این همه خشم، خشونت، تهمت، دروغ، فریب و ... به این سادگی‌ها متصور نیست و هر فردی که عمیقاً به آزادی، تکثرگرایی و ارزش‌های دنیای مدرن باور داشته باشد، در این جامعه تنها و منزوی خواهد بود.

Comments

Popular posts from this blog

آغازین

زیر پوست جامعه